نوگل اهل ادب غرق طرب کرد دلا
ماه از روی حضورش چو شودشرمنده
جامه ی ابر کشد بر سر خود تابنده
یل حیدر نور چشم همه هاشیمیان
میکند محشر کبری حیدر هاشیمیان
او ابوالفضل علی بازوی ثارالله است
گرمی وروشنی خانه آل الله است
تولیدی:ز-میراحمدی
]]>نگهم غرق تماشای تو باز
گرچه دور است حریمت آقا
حرمت ساز دل ناز تو باز
صد قصیده زتو گفتن ببرد سوی نیاز
باز هم مثنوی اهل قلم ناز تو باز
غزلم مهر ومحبت زتو آموخته باز
چه کنم ؟اشک ِطرب عاشق بی ناز تو باز
دل من باز گره خورده به آن شش گوشه
گل اندیشه رود سوی همان شش گوشه
پنج تن را نیّت مهر ومودّت کردم
نام تو برسر دلها فقط ناز تو باز
جان ودل را به شمیم تو تبرّک کردم
هاتف گفت:حسین (ع) همان منشاء راز
تولیدی:ز-میراحمدی
]]>
سلامی عارفانه بر محمد (ص)
برآن عطر شمیم حی سرمد
همو که خاتم پیغمبران است
ولطف ومهر او دائم عیان است
مهربانا تو محمد امینی وبارها، بارها در حراء بیتوته کردی و درکلاس بندگی خدا زیستن راستین، را از یگانه عالم امکان ذره، ذره آموختی برای چنین روزی برای برانگیخته شدن و نو به نو شدن و علی بن ابیطالب را نیز با خود همراه ساختی تا از این رسم تازگی وطراوات بی بهره نباشد.واز همان دروان کودکی انفاس قدسی را دریافت کند. که بعد از رسالت نبوی امامت علوی را در سایه پدریِ پر مهرت عهده دار شود. جانا تو برگزیده ای تا راه روشن قبله قبیله توحید را به خسته دلان عالم نشان دهی تا تاریکی وظلمت جهل در بیانان های مکه برای همیشه گم شودعزیزا توقبل از بعثت رسول وار زیستی واینطور نبود که یک شبِ جُبه ی رسالت را برقامت رعنایت بپوشانند واین درس بزرگی است برای نوع بشرکه به شرّ زیست نکنند وهمواره بدانندکه بی مشی ومشق انسان به سرمنزل مقصود نخواهد رسید.نازنینا نفس طیّب وطاهرت به گونه ای است، که از همان فصل جوانی ارتباط با اسرافیل وقرین بودن با جبرائیل رادرکارنامه زندگیت به امانت داشت. اما این بار زمان دیگری است وسنگینی رسالت بر هیبت وجودت سخت می آید زمانی می خواهی برای درنگ ولحظه ای می خواهی برای تامل تا پایه های باورهای دینی رادر سررمین عرب به منصه ظهور گذاری واین راه طولانی رابا جماعت مردم طی کنی وبه همه قدرت های پوشالی دنیا بفهمانی که دست خدا باجماعت است واگر انسان قطره ای ازاندیشه والایت را در زندگی اسوه خود سازد راه زندگی همراه با بندگی چندان هم دور نیست.حبیبا تو طبیبی دوّار هستی که هنوز که هنوز است برای هرانسانی به فراخور ظرفیت وجودیش، نسخه می دهی وشفای جسم وروحش را از خدا طلب می کنی واین حکایت سعه وجودی توست که به حق رحمت للعالمین (جهانیان) هستی و با مودتی که هزاران بار از پدر ومادر مهربان تر است جانهای شیدائی را به سوی خود فراخوان می کنی برای لحظه ای موعود وزمان آرامش جهان وزبان ارادتمند مرا به این ابیات مترنم می سازی که:
در این شام فرخنده ای جمله نور
رسان جان دلِ را به روز ظهور
طلب کن برای جهان بعثتی
مهیّا کنی جان به یک رخصتی
ز بعثت جهان جملگی زنده کن
دل و دین مهیّای آینده کن
مهیّای کوچی به سوی خدا
خدایی که جان را کند مبتلا
«انشاءالله»
]]>
منش میانه روی ایشان بگونه ای بود که با توجه به تمکن مالی مشی وروشش اعتدال در سبک زندگی بوده تا پیروان وهمراهان او این سبک وسیاق را در زندگی خود بکار بندند.
در باب علم همراه با حلم سرآمدترین افرادزمان خود بوده زیرا ایشان به گونه ای رفتار می نمودکه درِ خانه اش به روی اهل علم ودانش باز بوده. وکرسی درسش راه گشای عصرها ونسل ها گشته و گوهر بی پایان دانش اندوزیش باعث شده شاگردانش بسان مراورید غلطان در همه بلاد به نشر علم بی مثالش بپردازند. آری صادق آل محمد را می گویم هموکه محفل درسش در زمان ظلم اَمَوی وعباسی ید بیضایی بود برای اهل معرفت.وچون پدرانش منش والایش عصای موسی گشت برای حفظ وحراست دین ودیانت بجای مانده از قیام عاشورا
هان ای دوست آیا اندیشیده ایم که در هر صنف ولباسی که هستیم تا چه اندازه ای از این سبک اسلامی ودینی تبعیت کردیم یا هنوز در پس کوچه های بی کسی دین در تردیدها واهی مان مانده ایم.
تولیدی:ز- میراحمدی
]]>و اگر خوب بنگریم آنها در همان فضایی نفس کشیدند که ما با امکانات بیشتر زندگی میکنیم ؛ هان چه شده است که ما فراموش کردیم که از قبیله توحیدیم و وارث بیرق هیهات من الذله؟ ما مدیون زحمات بیوقفه ی نخلهای سربریدهایم که رفتارشان ید بیضایی بود ،حال چه شده است که در روزمرگی زمانه با شهدا عکس گرفتیم ولی عکس اعتقاداتشان عمل میکنیم ؟نکند که دنیا با زرق و برق واهیاش ما را همنشین غفلت و بیعاری سازد و با سست شدن اعتقاداتمان مارا دچار خسران مبین کرده است ونفهمیم و ندانیم که چه کردیم و چه میکنیم..
تولیدی :ز-میراحمدی
]]>در عصر زمانه ماکسی بودکه با زندگی وروش اش روایتگر لحظات ناب تاریخ شد و با ارادتی که به مادر سادات زهرای اطهر داشت کارهایش واماندگان زمین را غرق اندیشه خود ساخت ویا با زبان عدالت خواه خود نمونه مجسم میثم تمار گشت واشارت ،عتابش مالک اشتر رادر اذهان زنده نمود وعلی واراشک یتیمان پاک می کرد وپای سخن دلشکستگان می نشست وطوفان مصائبی که سالها رقم خورده بود را بدون آنکه نگران وتشویشی کشورمان را احاطه کند با حراست شبانه روز او ویارانش آرام شد وگروهک تکفیری را سرجای خود نشاند اما صد افسوس که معاندان بیکار ننشستند لذا عمود خیمه را شکستن وعلمدار وفادار ایران را هدف قرار دادندوسردار دلها در حمله ترویستی بسان قمر بنی هاشم دستش دو تا وپیکرش جدا شد به طوری وقتی خبر شهداتش در سیزده دیماه سال 98 اعلام شد ایران غرق ماتم عظیم گشت وخانواده شهداگویا عزیزانشان رادوباره از دست دادند وای از نبودش که برای یتیمان پدر وبرای بی کسان برادر وبرای مقام معظم رهبر انقلاب بازوی توانمند وبهترین یار ویاور بود.
کوتاه سخن اینکه برای خوب بودن وخوب ماندن باید خوب عمل کنی چرا که راه صراط در تن آسایی شناخته نمی شود. وبرای همانندی با اولیا الله باید قطره ای از بیکران آنان شوی .باشد که اینگونه عمل کنیم.
از:ز- میراحمدی
]]>پرواضح است که ملاک علی وار زیستن وقله های انسانیت را طی نمودن مانند علی بودن است ودراین میان عباس بن علی چه زیبا سبک وسیاق زندگیش را به این سمت وسوی رهنمون نمود. ودر روش ومنش جا پای پدرش علی بن ابیطالب گذاشته است اوکه به منش مادرش یاوری از اهل بیت را از طفولیت آموخته می دانست که چگونه در راستای امامت حسین بن علی علمدار سپاه باشد ونینوا را تا سرخط خون وشهادت تجربه نماید سرخطی که سرمشقش رادرآخرین روزهای معراج مولای متقیان نوشت ودر شط علقمه با جا گذاشتن دو دستش امضاء نمود سرمشقی که او را بعد از عروج ملکوتی پدر به تعقل وساختن ملکات انسانی ترغیب نمود وملکاتی که قمر بنی هاشم بودن را برای دوستان وآشنایان به منصه ظهور گذاشت وسرخطی که سندش با دیدن رنج عزیزان وتشنکامی آلاله های دشت بلا از چشمان مطهرشانِ گذشت وبرجان پاکش نشست و برای همین بود که چون به آب رسید اشک ومحنت کودکان حسین (سلام الله) او را از نوشیدن جرعه ی آب باز می دارد وفرات را تا ابد شرمنده ایثار جاودانش می سازد . وتا دنیا،دنیاست این رسم وفاداری برای بشریت به یادگار می ماند.
از : ز-میراحمدی
]]>یک سبد یاس سپید ارزانیت شمه ای از ناز مریم تا ابد همخوانیت
ماه پنهان از رخ رعنای تو سرو مانده در حصار گام تو
دُخت عصمت مادر شرم حیا زینب کبری است این دُرّ صفا
نطق او چون مرتضی بحری عظیم از کلامش این فصاحت شد عقیم
حلم او چون دُرّ وگوهر ناب شد برد باری با وجودش آب شد
در شجاعت چون حسین بن علی قوتّ قلبش چسان شد منجلی
در عبادت هم ردیف اولیا رتبه اش نزدیک تر بر اوصیا
او شمیم یاس را پاینده کرد حس پروانه شدن را زنده کرد
هرپرستاری که یاریگر شود او چو پروانه بر این باور شود
سیره اش چون زینب دیگر شود تا ابد چون دختر حیدر شود
از :ز-میراحمدی
]]>