11 اردیبهشت 1395
وقت غروب است تردیک رفتن به خانه با خوشحالی لباسش را عوض می کند
وجلو کارفرما می ایستد وبا دیدن سی هزار تومان رنگ از چهره اش می پرد وبا ناراحتی می گوید
آقا قرار چهل هزار تومان بود صاحب کار برای اینکه او را از سر خود وا کند می گویدبگو خدا بده برکت
… بیشتر »
نظر دهید »
11 اردیبهشت 1395
خشکی وزُمختی دستت نشان
از زحمت زیاد مشقت بسیار دارد .
درکنار پیاده رو ایستاده وگاهی به موبایلش نگاه میکرد که دیگر نزدیک ظهراست
ولی امان ازاینکه یک ماشین بایستد واو را برای کار نیم وقت بخواند.
از:ز-میراحمدی
بیشتر »
11 اردیبهشت 1395
یاد آن روز بخیر که از هیبت وصلابت درس حاضر می کردم ومشقهایم از ترس زنگ آخر در ساعت تفریح می نوشتم تا از توبیخ ...
روزت مبارک تقدیم به معلم چهارم ابتدائیم سرکارخانم ساوری
از:ز-میراحمدی بیشتر »
11 اردیبهشت 1395
یادآن روزها بخیر که یک شاخه گل سرخ را به عشق تو ای معلم می گرفتم وتا مدرسه می دویدم تا نثارت کنم
روزت مبارک تقدیم به معلم پنجم ابتدائیم سرکارخانم عسگری
از:ز-میراحمدی بیشتر »
11 اردیبهشت 1395
تقدیم به حضور ارزشمند : خواهر م سرکار خانم صدیقه میراحمدی
هنوزهم درروزت ضربان قلبم تند می زند وزبانم می ماندکه ارادت واقعی را در طبق اخلاص گذارد
هنوزهم الفبای درست زیستن وسادگی وصمیمت رادر لحظه ،لحظه با تو بودن می دانم
هنوز هم افق نگاهت مرا به اقیانوس… بیشتر »