10 مهر 1396
آروم آروم داشت خودش به منبر می رساند وقت می خواست عرض ارادتش برسون از اون طرف یک سری دختر وپسر مشغول سلفی گرفتن کنار شمع ها بودن در این بین یکی از اونها دستش سوخت فریاد می کشید امام منو حاجت رو می کنه چون دستم سوخته یک نگاهی بهش کرد باخودش گفت «بسوز ای… بیشتر »
نظر دهید »
09 مهر 1396
شام غریبان است ای دل مویه کردی از رفتن خون خدا واگویه کردی ای دل بسوز خون خدا رفت دریا مروت او بسوی کبریا رفت دنیا بسوزدشاخه طوبی شکسته دل نه که گویا کشتی دنیا شکسته التماس دعا تولیدی :ز- میراحمدی بیشتر »
09 مهر 1396
گفت زینب بانوی ازاده چه بگویم که سخن خشک شد ازاین غمها اشک پنهان قلم باز نویسد غم ما بنویس ای قلم خشکیده بنویس ای قلم تک دیده بنویس از گوهر باغ نبی ازحسین فاطمه دُرّعلی سهم من شد حسرت روی ولی من نگه دارم گل باغ ولی یا عبدالله دستم بگیر تولیدی: ز-… بیشتر »
09 مهر 1396
اشک مهلت بده تا بنویسم زغم عمّه خود لبریزم از غم یاس کبودی دیگر آن سه ساله گوهر ونیلوفر اشک پنهان رقیه درخواب بلبلی هم سخن آن مهتاب اشک مهلت بده چون سریزم طاقتم تاب شده لبریزم زعطش های همان غنچه سرخ بوسه زدبر گلویش نیزه سرخ اشک مهلت بده تا بنویسم غم… بیشتر »
05 مهر 1396
خوشا آنکه بی سر به معراج رفت برآن باورش او سوی یار رفت خوشا آنکه چون جرعه ای ازحیات نشسته دوباره به جانم حیات تولیدی :ز- میراحمدی روحت شاد ای مسافر بیشتر »