07 خرداد 1396
یادم چهار ساله بودم دوست داشتم روزه بگیرم بدون اینکه سحری بخورم صبح که بلند شدم رو به باباومامانم کردم من روزه ام آنقدر تشویق شدم که نگو ولی گفتم روزه ولی ناخود آگاه دلم ضعف رفت ودائم از خانواده سوال می کردم کی اذان می شه ال قصه ما حصل اون روزه یک ساعت… بیشتر »
نظر دهید »
06 خرداد 1396
پنجم ابتدائی بودم آخرای ماه رمضان بود تقریبا تمام روزه هام گرفته بود روز 27ماه رمضان ومادرم برای افطار فامیل رو دعوت کرده بود ومشغول آماده کردند خانه برای مهمان بودمثل هرروز روزه بودم ولی سر صبح جلوی چشم همه رفتم واز زور تشنگی شلنگ آب گرفتم وتا میتونستم… بیشتر »
02 خرداد 1396
خون شهر یادت است مردی از تبار فروتنی وتواضع که مشق ارادتش شهره حماسه گشت. تا یادمان نرود که 8 سال سخت را با همین دلاور مردان سپری کردیم چون آبرو همنوع برایمان مهم بودو از درد و رنج یاران جانمان مور مور می شد واشک ایران نفسمان به شماره می انداخت ما همان… بیشتر »
02 خرداد 1396
هان ای دوست بیا به خاطرات خرمشهر برگردیم قدری در راه وروش شهدای شهر خون درنگ نمود روزهای که یاد آور دلاوری گذشت مردمان خطه شهادت است که الفبای ایثار را درمشی بندگی ترسیم کردند تا حیات طیبه را تجربه کنند و روزی خور خوان حضرت دوست باشد وزندگی جاوید به… بیشتر »
01 خرداد 1396
رمضان خوش آمدی قبل ازحلولت بیرق عشق را به اهتزاز گذاشته ایم تا پای سفر خدا مودت را به نظاره مینشیم تا محبت را درحق همنوع بجا آوریم درضیافت الله مولای حقیقی مهمان شویم تا رسم مهمان نوازی درحق بندگان خدا بجا آموریم تمرین گرسنگی وتشنگی میکنیم تا درسرای… بیشتر »