04 آذر 1403
در یک روزسرد پاییزی ساعت هفت صبح تو یک شهر ساحلی خوش آب وهواکه تازه مادر پرده های توری ضخیم خانه رادرآورده بود تا شکل خانه را به اصطلاح مناسب فصل سرما کند مصطفی پسر شاد وباصفای خانه با صدای سوت بلبلی دوستش می رود دم در و وبا یک ساک کوچک می اید بلافاصله… بیشتر »
نظر دهید »