11 دی 1395
زمستان2
زمستان در دلش الماس دارد
گل نرگس به دنیا ناز دارد
گل یخ ارمغان این زمستان
وعِطرش محشری ا ز یک گلستان
گهی چون تاج بر یک گُل نشیند
گهی چون شکل یک قندیل گیرد
غروبش گرچه دلگیر است وتنگ است
بیندیشی درآن ،آن هم قشنگ است
زمینش سرد گاهی هم نمور است
وجود بی خدا حالش چه جور است
سُری دارد به شیب بی نهایت
خدا باشد به احوالت کفایت
گهی سرد است وگاهی آفتابی
به احوالت نگر انسان چه حالی ؟
نباید حال تو یکسان بماند
گل اندیشه ات بی جان بماند
گهی فُوتش بسان زمهریر است
ز زِشتی زمانه او چه دور است
بیا ای دوست جانت را یله کن
ز افکار خودت گاهی گلِه کن
تولیدی:ز- میراحمدی