پیغمبر اهل دل
تقدیم به ریحانه اهل ولا ، گل سرسبد آل طه وپیام آور عاشورا حضرت زینب بانوی شیر زن دشت بلا امید است به دیده اعماض بر آن نظر کند
پیغــــــــــــــــــمبر اهل دل
آه از آن موج بی سامان خدا مهدیت از این الم دارد صلا
شب شد شام غریبان هم رسید موج غم بر دیده یاران رسید
شب شد موجی ز دریای نفاق شرری زد به دل روز فراق
شب شد کار حقیقت شد شروع عمه ام زینب حکایت کن شروع
گفتگوی زینبم در راز اواوست مکتبش رسم رسالت ساز اوست
شب شد کار رسالت شد شروع مرزبانی از امامت شد شروع
مرزبان این در ومیخانه کیست ؟ اهل همّت ،حامی پروانه کیست
زینب آن پیغمبر اهل دل است ناز یاس ونسترنها مشکل ا است
ناز کوکب را خریدن کار اوست جام سختی را چشیدن کار اوست
تیر وترکش با ضمیرش شد عجین اوسفیر رنج شد درآن زمین
یاد او از این قیام پر اشک شد چشمهایش از جنایت خشک شد
یاد پرپر گشتن وپرواز نور یاد پرواز حسین با آن سرور
یاد همّت ،یاد حامی سپاه یاد عباس آن سپهدار سپاه
یاد هجده یوسف اندر قتلگاه یاد اکبر آن شبیه مصطفاه
ناگهان بانگ جرس آواز داد کاروان هال اتی را ساز داد
طفل عصمت درغُل وزنجیر بود ظلم با این کاروان درگیر شد
کودک مهتاب سهمش از جهان ترکه وتاول شده درآن زمان
سهم ریحانه چرا سیلی شده یاس ثانی این چنین نیلی شده
بلبل اهل ولا شد بی قرار بی قراری کرد اورا داغدار
ناگهان آن شیر زن شد درخروش نطق مولایم علی آید به گوش
ای خدا دنیا چرا افسرده است مردمانش این چنین پژمرده است
اهل دین را خارجی دانند وبس بهر خود سازند چندان این قفس
با اذان مصطفایی دل خوشند خیمه اهلش به آتش می کشند
درخیال خویش اهل جنّتند خود ندانند دائما درحیرتند
حرمت اهل ولا را برده اند خود از این حال هوا دل مرده اند
خنده شان آتش به جانها می زند آه وآتش بر دل فرزند زهرا می زند
از ندایش محشری برپا شده حُزن وماتم قسمت فردا شده
از:زهره بیگم میراحمدی